گله از اهل تماشا دارم...گله از این همه حاشا
دلشان مرده ولی ،لبشان خندان است.
خنده ام میگیرد!؟!
ولی از روی ریا.
سرزمینی دارم ..مردمانش همه دوست.
ولی از روی ترحم!
گاه گاهی دلشان میسوزد.
دوستانی دارم....سردتر از سردی برف..گاه گاهی یخشان میشکند.
کاسبم...کاسب دل... صادراتم شادی...وارداتم غم و درد.
پیشه ام فریاد است!
اهل شعرم...اهل تنهایی و درد
پس چنین میگویم:
لا اقل حرف دل است.... خوب میدانم که سهراب مرا میبخشد..
شعر او زیبا بود... شعر من تکرار است... جرم من تقلید است..